آقا جون این غزل رو برای تو سرودم به امید روزی که آغوش گرمت رو لمس کنم


ما همه از سفر عشق به جان امده ایم

روزگاری خوش و حالا به فغان آمده ایم

لحظه ها چون گل بی لطف و ثمر در تپه

منتظر ماندیم و اینک نفسان امده ایم

تا به کی زین غم دوری همه شب خاموش است

ما که از وعده ی خورشید به توان آمده ایم

خواهشی دارم اگر وعده کنی ممنونم

سوی ما آی و چو ما سیل روان آمده ایم

در مسیر از دل و از جان و همه دل کندیم

بی وفایی نکنی راهی گران آمده ایم

صادق تیموری